قوله تعالى: «إنه منْ یأْت ربه مجْرما» هر که بخداوند خویش آید و کافر آید، «فإن له جهنم» او را دوزخست، «لا یموت فیها» نمیرد در ان دوزخ «و لا یحْیى‏» (۷۴) و نه زندگانى خوش زید.


«و منْ یأْته موْمنا» و هر که بالله تعالى آید و گرویده آید «قدْ عمل الصالحات» نیکیها کرده، «فأولئک لهم الدرجات الْعلى‏» (۷۵) ایشان راست او راز هاى بلند


«جنات عدْن» بهشتهاى همیشى، «تجْری منْ تحْتها الْأنْهار» مى‏رود زیر آن جویها، «خالدین فیها» جاویدان در آن، «و ذلک جزاء منْ تزکى» (۷۶) و آنست پاداش آن کس که پاک آمد.


«و لقدْ أوْحیْنا إلى‏ موسى‏» پیغام دادیم بموسى، «أنْ أسْر بعبادی» که بشب بر، رهیگان مرا «فاضْربْ لهمْ طریقا فی الْبحْر» ایشان را راهى زن در دریا «یبسا» خشک، «لا تخاف درکا». نترسى از در رسیدن «و لا تخْشى‏» (۷۷) و نه بیم دارى.


«فأتْبعهمْ فرْعوْن بجنوده» فرعون ایشان را جست با سپاه خویش، «فغشیهمْ من الْیم ما غشیهمْ (۷۸)» در بر ایشان آمد از دریا آنچه آمد.


«و أضل فرْعوْن قوْمه» و فرعون قوم خود را در آب برد، «و ما هدى‏» (۷۹) و بیرون نیاورد.


«یا بنی إسْرائیل» اى فرزندان یعقوب! «قدْ أنْجیْناکمْ منْ عدوکمْ»، رهانیدیم شما را از دشمن، «و واعدْناکمْ» و شما را وعده دادیم، «جانب الطور الْأیْمن»، بآن سوى کوه طور. «و نزلْنا علیْکم الْمن و السلْوى‏» (۸۰) و فرو فرستادیم بر شما، ترنجبین و مرغ سلوى.


«کلوا منْ طیبات ما رزقْناکمْ»، میخورید ازین پاکها که شما را روزى دادیم، «و لا تطْغوْا فیه» در آنچه دادیم شما را از نعمت ناآزرم و نافرمان و ناپاک مباشید، «فیحل علیْکمْ غضبی» که بر شما گشاده گردد خشم من «و منْ یحْللْ علیْه غضبی» و هر که برو گشاده گردد خشم من، «فقدْ هوى‏» (۸۱) فرو شد او.


«و إنی لغفار» من آمرزگارم، «لمنْ تاب»، آن کس را که باز گردد، «و آمن»، و بگرود، «و عمل صالحا». و کردار نیک کند، «ثم اهْتدى‏» (۸۲)، آن گه براه راست رود.


«و ما أعْجلک عنْ قوْمک یا موسى‏» (۸۳). چه شتابانید ترا از قوم تو اى موسى؟


«قال همْ أولاء على‏ أثری» گفت ایشان اینک‏اند در پى من، «و عجلْت إلیْک رب» و من بتو شتابیدم خداوند من، «لترْضى‏» (۸۴) تا بپسندى و خشنود باشى.


«قال فإنا قدْ فتنا قوْمک» گفت بیازمودیم و در فتنه افکندیم قوم ترا، «منْ بعْدک» از پس تو، «و أضلهم السامری» (۸۵) و بى راه کرد سامرى ایشان را.


«فرجع موسى‏ إلى‏ قوْمه» بازگشت موسى بقوم خویش «غضْبان أسفا» خشمگین و غمگین. «قال یا قوْم» گفت اى قوم! «أ لمْ یعدْکمْ ربکمْ وعْدا حسنا» نه وعده داد شما را خداوند شما وعده نیکو؟ «أ فطال علیْکم الْعهْد» دراز گشت بر شما درنگ آن وعده «أمْ أردْتمْ أنْ یحل علیْکمْ غضب منْ ربکمْ» یا خود خواستید که بر شما فرود آید خشمى از خداوند شما؟ «فأخْلفْتمْ موْعدی» (۸۶)، که خلاف کردید وعده من؟


«قالوا ما أخْلفْنا موْعدک بملْکنا» گفتند خلاف نکردیم وعده تو بتوان خویش، «و لکنا حملْنا أوْزارا» لکن ما بارى داشتیم «منْ زینة الْقوْم» لختى بار از آرایش قوم، «فقذفْناها» در آتش انداختیم آن را، «فکذلک ألْقى السامری» (۸۷) همچنین سامرى در افکند،


«فأخْرج لهمْ عجْلا»، و ایشان را از آن گوساله‏اى بیرون آورد، «جسدا له خوار» کالبدى آن را بانگى گاو، «فقالوا هذا إلهکمْ و إله موسى‏» گفتند این خداى شماست و خداى موسى، «فنسی» (۸۸) و ندانست.


«أ فلا یروْن» نمى‏بینند؟ «ألا یرْجع إلیْهمْ قوْلا» که هیچ سخن ایشان پاسخ نکند، «و لا یمْلک لهمْ ضرا و لا نفْعا» (۸۹) و ایشان را نه گزند تواند و نه سود رساند.


«و لقدْ قال لهمْ هارون» و گفته بود ایشان را هارون «منْ قبْل» پیش، «یا قوْم إنما فتنْتمْ به» اى قوم این آنست که شما را باین بیازمودند، «و إن ربکم الرحْمن» و خداوند شما رحمن است «فاتبعونی و أطیعوا أمْری» (۹۰) بر پى من روید و فرمان من برید.


«قالوا لنْ نبْرح علیْه عاکفین» گفتند بنشویم و برین نشسته مى‏باشیم. «حتى یرْجع إلیْنا موسى‏» (۹۱) تا آن گه که موسى بما باز آید.


«قال یا هارون» گفت اى هارون، «ما منعک» چه بازداشت ترا؟ «إذْ رأیْتهمْ ضلوا» (۹۲) چون دیدى که ایشان بى‏راه مى‏شوند.


«ألا تتبعن» که بر پى من رفتى و ایشان را باز نزدى؟ «أ فعصیْت أمْری» (۹۳) سر کشیدى از فرمان من؟ «ل یا بْن أم» گفت اى پسر مادر من، «تأْخذْ بلحْیتی و لا برأْسی» مگیر ریش من و سر من، «ی خشیت أنْ تقول» من ترسیدم تو گویى، «قْت بیْن بنی إسْرائیل» دو گروه کردى بنى اسرائیل را، «لمْ ترْقبْ قوْلی» (۹۴) و در سخن من نگه نکردى.


«قال فما خطْبک یا سامری» (۹۵) آن گه «موسى (ع) گفت اى سامرى این چیست که کردى؟ قال بصرْت بما لمْ یبْصروا به»، گفت آن بدیدم و بدانستم که شما ندیدید «فقبضْت قبْضة» مشتى گرفتم از خاک، «منْ أثر الرسول» از پى جبرئیل، «فنبذْتها»، آن را در افکندم، «و کذلک سولتْ لی نفْسی» (۹۶) چنان بر آراست مرا تن من.


«قال فاذْهبْ»، گفت که برو «فإن لک فی الْحیاة أنْ تقول لا مساس» ترا تا زنده باشى ان است از مردم دور باشى «و إن لک موْعدا لنْ تخْلفه»، و ترا وعده گاهى که آن با تو خلاف نکنند «و انْظرْ إلى‏ إلهک الذی ظلْت علیْه عاکفا»، و درین خداى خود که باو باز نشستى مى‏نگر، «لنحرقنه»، بسوزیم آن را، «ثم لننْسفنه فی الْیم نسْفا» (۹۷)، آن گه آن را در دریا پراکنیم پراکندنى.


«إنما إلهکم الله الذی لا إله إلا هو» خداوند شما الله تعالى است، آن خدا که نیست خدا جز او، «وسع کل شیْ‏ء علْما» (۹۸) رسیده بهمه چیز دانش او.


«کذلک نقص علیْک» همچنین میخوانیم بر تو، «منْ أنْباء ما قدْ سبق» از خبر هاى آنچه گذشته است، «و قدْ آتیْناک منْ لدنا ذکْرا» (۹۹) دادیم ترا از نزدیک خویش یادى.


«منْ أعْرض عنْه»، هر که روى گرداند از آن «فإنه یحْمل یوْم الْقیامة وزْرا» (۱۰۰) او بردارد روز رستاخیز بارى بد.


«خالدین فیه» جاوید در آن بار بد باشد. «و ساء لهمْ یوْم الْقیامة حمْلا» (۱۰۱) و آن روز رستاخیز ایشان را بد بارى.